سروده ئی از حفیظ حازم

سروده یی از : حفیظ حازمبیچاره شدیبیچاره شدی! ملنک پلنگ میگرددبیچاره شدی! دوست به جنگ میگرددبیچاره شدی! کسی وطن دار تو نیستبیچاره شدی! رفیق زنهار تو نیستبیچاره شدی! ترا دهان می بندندبیچاره شدی! غمت نهان می بندندبیچاره شدی! بدان گرفتار شدیبیچاره شدی! سعادتت زار شدیبیچاره شدی! یکه و سرگردانیبیچاره شدی! دربدر یک نانیبیچاره شدی! آخر دنیا تار استبیچاره شدی! شور و نوا بسیار استبیچاره شدی! ترا لگد مال کنندبیچاره شدی! زبان تو لال کنندبیچاره شدی! وطن ترا میراندبیچاره شدی! گور ترا میخواندبیچاره شدی! جهان دردت باقیستبیچاره شدی! هوای سردت باقیستبیچاره شدی! ترا کسی نشناسدبیچاره شدی! هستی تو بستاندبیچاره شدی! تویی و کابوس شب استبیچاره شدی! تویی و ترکیده لب استبیچاره شدی! شام و سحر یکرنگ استبیچاره شدی! روح و تنت در جنگ استبیچاره شدی! گریه زتو بگریزدبیچاره شدی! خنده به غم آویزدبیچاره شدی! عجایب است این دنیابیچاره شدی! زندگی است بی معنا
Short URL: https://www.turklar.com/?p=20661